هلالی جغتایی:دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود غافل مشو، که آه من دردمند بود
❈۱❈
دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود
غافل مشو، که آه من دردمند بود
از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس
آن خیل بی شمار که داند که چند بود؟
❈۲❈
بستم بطره تو دل و رستم از غمت
آری، علاج عاشق بیچاره بند بود
یک ذره مانده بود ز من در شب فراق
آن ذره هم بر آتش هجران سپند بود
❈۳❈
جان با سگان دوست، هلالی، سپرد و رفت
این شیوه گر پسند و گر ناپسند بود
کامنت ها