هلالی جغتایی:مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمیآید به غیر از عاشقی کار دگر از من نمیآید
❈۱❈
مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمیآید
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمیآید
هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمیآید
❈۲❈
تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمیآید
منور شد به تشریف قدومش خانه چشمم
بلی، جز مردمی از دیده روشن نمیآید
❈۳❈
تو بدخویی، که داری قصد جان عاشقان، ور نه
کسی را از برای عاشقی کشتن نمیآید
به جای خاک پایش توتیا جستم، ندانستم
که: کار سرمه از خاکستر گلخن نمیآید
❈۴❈
هلالی اشک میبارد، برو دامنکشان مگذر
تعلل چیست؟ چون گردی بر آن دامن نمیآید
کامنت ها