هلالی جغتایی:کار من فریاد و افغانست، دور از یار خویش مردمان در کار من حیران و من در کار خویش
❈۱❈
کار من فریاد و افغانست، دور از یار خویش
مردمان در کار من حیران و من در کار خویش
ای طبیب دردمندان، این تغافل تا به کی؟
گاه گاهی میتوان پرسیدن از بیمار خویش
❈۲❈
گرد کویت بیش از این عشاق مسکین را مسوز
دود دلها را نگه کن بر در و دیوار خویش
چند بهر قتل من آزرده سازی خویش را؟
رحم فرما، بگذر از قتل من و آزار خویش
❈۳❈
تا هلالی را به سوز عشق پیدا شد سری
میگدازد همچو شمع از آه آتشبار خویش
کامنت ها