هلالی جغتایی:ما که از سوز تو در گریه زاریم چو شمع خبر از سوختن خویش نداریم چو شمع
❈۱❈
ما که از سوز تو در گریه زاریم چو شمع
خبر از سوختن خویش نداریم چو شمع
پیش تیغ تو سر از تن بگذاریم ولی
شعله شوق تو از سر نگذاریم چو شمع
❈۲❈
تاب هنگامه اغیار نداریم، که ما
کشته و سوخته خلوت یاریم چو شمع
هست چون آتش ما بر همه عالم روشن
سوز خود را بزبان بهر چه آریم چو شمع؟
❈۳❈
ای نسیم سحر، از صبح وصالش خبری
تا همه خنده زنان جان بسپاریم چو شمع
ما که داریم دل و دیده پر از آتش و آب
چون نسوزیم و چرا اشک نباریم چو شمع؟
❈۴❈
سوخت صد بار، هلالی، جگر ما شب هجر
ما جگر سوخته این شب تاریم چو شمع
کامنت ها