هلالی جغتایی:عیدست، برون آی، که حیران تو گردم قربان خودم ساز، که قربان تو گردم
❈۱❈
عیدست، برون آی، که حیران تو گردم
قربان خودم ساز، که قربان تو گردم
خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگیز
تا خیزم و گرد سر میدان تو گردم
❈۲❈
جمعیت آسوده دلان از دل جمعست
جمعیت من آن که، پریشان تو گردم
زین گونه که از شادی وصلت خبری نیست
مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم
❈۳❈
من عاجزم از خدمت مهمان خیالت
این خود چه خیالست که مهمان تو گردم؟
تا یافتم از شادی وصل تو حیاتی
ترسم که: هلاک از غم هجران تو گردم
❈۴❈
بر خاک درت من که و تشریف غلامی؟
ای کاش! توانم سگ دربان تو گردم
گفتی که: بجان بنده ما باش، هلالی
تا جان بودم بنده فرمان تو گردم
کامنت ها