هلالی جغتایی:جان من، جان و دل خویش نثار تو کنم بود و نابود همه در سر کار تو کنم
❈۱❈
جان من، جان و دل خویش نثار تو کنم
بود و نابود همه در سر کار تو کنم
تا دگر دور نیفتد ز رخت مردم چشم
خواهمش بر کنم و خال عذار تو کنم
❈۲❈
همچو سگ با تو سراسیمه ام، ای طرفه غزال
می روم در هوس آنکه: شکار تو کنم
ای گل تازه، که دیر آمده ای پیش نظر،
زود مگذر، که تماشای بهار تو کنم
❈۳❈
ماه من، سوی هلالی بگذر از سر مهر
سرمه دیده گریان ز غبار تو کنم
کامنت ها