هلالی جغتایی:ای شوخ، مکش عاشق خونین جگری را شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را
❈۱❈
ای شوخ، مکش عاشق خونین جگری را
شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را
خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد
زنهار! مرنجان دل صاحب نظری را
❈۲❈
زین پیر فلک هیچ کسی یاد ندارد
ای تازه جوان، همچو تو زیبا پسری را
روزی که در وصل برویم بگشایی
از عالم بالا بگشایند دری را
❈۳❈
سر خاک شد از سجده آن کافر بد کیش
تا چند پرستم ز خدا بی خبری را؟
از گوشه می خانه برون آی، هلالی
شاید که ببینیم بت جلوه گری را
کامنت ها