هلالی جغتایی:من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
❈۱❈
من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟
من برای تو خرابم، تو برای دگران
❈۲❈
خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ!
کاش بودم من دل خسته بجای دگران
پیش ازین بود هوای دگران در سر من
خاک کویت ز سرم برد هوای دگران
❈۳❈
پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست
وه! که آرد سر من رشک بپای دگران
گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد
روزی من شود، ای کاش! بلای دگران
❈۴❈
دل غمگین هلالی بجفای تو خوشست
ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
کامنت ها