هلالی جغتایی:صبح امید همانست و رخ یار همان تار آن طره شبرنگ و شب تار همان
❈۱❈
صبح امید همانست و رخ یار همان
تار آن طره شبرنگ و شب تار همان
نیست چون هیچ تفاوت ز رقیبان با من
پیش تو یار همان باشد و اغیار همان
❈۲❈
طی شد افسانه هر عاشق و معشوق، که بود
قصه ما و تو در کوچه و بازار همان
همره غیر چو باشی دلم آزرده مکن
جان من، بس بود آزار دل زار همان
❈۳❈
گویم، ای شوخ، بدیوار غم دل پس ازین
با تو گفتن چو همانست و بدیوار همان
دل و دین باخت هلالی بتمنای وفا
و آن جفا جوی باو بر سر آزار همان
کامنت ها