هلالی جغتایی:مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان وین مشکل دگر که: نهفتن نمیتوان
❈۱❈
مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان
وین مشکل دگر که: نهفتن نمیتوان
غمهای عاشقان هم گفتند پیش یار
ما را عجب غمیست که گفتن نمیتوان
❈۲❈
دندان به قصد لعل لبش تیز چون کنم؟
کان لعل گوهریست، که سفتن نمیتوان
خون بسته غنچهوار دل تنگم از فراق
دلتنگم، آن چنان، که شکفتن نمیتوان
❈۳❈
در خون نشست چشم هلالی، که از رهت
گردی به دامن مژه رفتن نمیتوان
کامنت ها