هلالی جغتایی:پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من از گریه بر سر افتاد، ای خاک بر سر من!
❈۱❈
پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من
از گریه بر سر افتاد، ای خاک بر سر من!
لیلی کجا و حسنت؟ مجنون کجا و عشقم؟
نه آن مقابل تو، نه این برابر من
❈۲❈
من مانده دست بر سر از ناله دل خویش
دل مانده پای در گل از دیده تر من
خوابم چگونه آید؟ کز چشم و دل همه شب
باشد در آب و آتش بالین و بستر من
❈۳❈
تاب جفا ندارم، ای وای! اگر ازین پس
ترک ستم نگیرد، ترک ستمگر من
ای باد، اگر ببینی خوبان سرو قد را
عرض نیاز من کن با ناز پرور من
❈۴❈
جز کنج غم، هلالی، جای دگر ندارم
من پادشاه عشقم، اینست کشور من
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای! بر من و دل امیدوار من
❈۵❈
ای سیل اشک، خاک وجودم بباد ده
تا بر دل کسی ننشیند غبار من
از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق
هم روز من سیه شد و هم روزگار من
❈۶❈
زین پیش صبر بود دلم را، قرار نیز
یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟
نزدیک شد که خانه عمرم شود خراب
رحمی بکن، و گر نه خرابست کار من
❈۷❈
گفتی: برو، هلالی و صبر اختیار کن
وه! چون کنم؟ که نیست بدست اختیار من
کامنت ها