هلالی جغتایی:آن سایه نیست، دایم دنبال او فتاده چون من سیاه بختی سر در پیش نهاده
❈۱❈
آن سایه نیست، دایم دنبال او فتاده
چون من سیاه بختی سر در پیش نهاده
هر دم ز جور خوبان در حیرتم که: ایزد
آنرا که داده حسنی، مهری چرا نداده؟
❈۲❈
با جمع عشقبازان تنها مرا چه نسبت؟
آن جمله کمتر از من، من از همه زیاده
تا نام من برآید در حلقه سگانت
طوق سگ تو بادا، در گردنم قلاده
❈۳❈
گر میل باده داری، ای ترک مست، با من
در دست هر چه دارم، بادا فدای باده
چشمان خود برویم از مرحمت گشادی
درهای رحمت تست بر روی من گشاده
❈۴❈
یا سر نهد بپایت، یا جان دهد هلالی
اینک ز سر گذشته، منت بجان نهاده
کامنت ها