هلالی جغتایی:شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب اجل روزی چو سویم خواهد آمد، گو: بیا امشب
❈۱❈
شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب
اجل روزی چو سویم خواهد آمد، گو: بیا امشب
چنین دردی که من دارم نخواهم زیست تا فردا
بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز، یا امشب
بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز، یا امشب
دل و جانی که بود، آواره شد دوش از غم هجران
دگر، یارب! غم هجران چه میخواهد ز ما امشب؟
❈۲❈
نه سر شد خاک درگاهت، نه پا فرسود در راهت
مرا چون شمع باید سوخت از سر تا بپا امشب
شب آمد، باز دور افگند از وصلت هلالی را
دریغا! شد هلال و آفتاب از هم جدا امشب
کامنت ها