هلالی جغتایی:این چنین بیرحم و سنگین دل، که جانان منست کی دل او سوزد از داغی، که بر جان منست؟
❈۱❈
این چنین بیرحم و سنگین دل، که جانان منست
کی دل او سوزد از داغی، که بر جان منست؟
ناصحا، بیهوده میگویی که: دل بردار ازو
من بفرمان دلم، کی دل بفرمان منست؟
❈۲❈
در علاج درد من کوشش مفرما، ای طبیب
زانکه هر دردی که از عشقست درمان منست
بیدلان را نیست غیر از جان سپردن مشکلی
آنچه ایشان راست مشکل، کار آسان منست
❈۳❈
من که باشم، تا زنم لاف غلامی بر درش؟
بنده آنم که دولت خواه سلطان منست
آن که بر دامان چاکم طعنه می زد، گو: بزن
کین چنین صد چاک دیگر در گریبان منست
❈۴❈
هر چه می گوید هلالی در بیان زلف او
حسب حال تیره بخت پریشان منست
کامنت ها