هلالی جغتایی:کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد
❈۱❈
کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد
بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد
❈۲❈
میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
که مرا این همه از دیده خونبار افتاد
تا ابد پشت بدیوار سلامت ننهد
دردمندی که در آن سایه دیوار افتاد
❈۳❈
گر براه غمت افتاد هلالی غم نیست
در ره عشق ازین واقعه بسیار افتاد
کامنت ها