هلالی جغتایی:هیچ جا در جهان حبیبی نیست که به دنبال او رقیبی نیست
❈۱❈
هیچ جا در جهان حبیبی نیست
که به دنبال او رقیبی نیست
مردمان تا حبیب میگویند
در برابر رقیب میگویند
❈۲❈
تا کسی جان به آن جهان نبرد
از بلای رقیب جان نبرد
شاه را سنگدل رقیبی بود
یک ز انصاف بینصیبی بود
❈۳❈
کار او زهر چشم بود از قهر
کاسهٔ چشم او چو کاسهٔ زهر
به غضب تیز کرده خویَش را
خنده هرگز ندیده رویش را
❈۴❈
مهر آزار خلق در مشتش
شکل کژدم گرفته انگشتش
هرکه سرپنجهای چنین دارد
مشت کژدم در آستین دارد
❈۵❈
با وجود چنین ستیزه و قهر
میر بازار بود و شحنهٔ شهر
حکم بر خاص و عام بود او را
اختیار تمام بود او را
❈۶❈
سفله را هرگز اعتبار مباد
مدعی صاحب اختیار مباد
حاصل قصه آن که آن بدکیش
گشت واقف ز قصه درویش
❈۷❈
همچو سگ تند شد به قصد گدا
تا ازان آستانش ساخت جدا
آن گدا را چون راند از در شاه
مدتی مینشست بر سر راه
❈۸❈
از سر راه نیز مانع شد
سعی درویش جمله ضایع شد
غیر از اینش نماند هیچ رهی
که رود شب به کوی دوست گهی
❈۹❈
کرد بیجاره اینچنین تدبیر
که رود به کوی او شبگیر
راز او چون به روی روز افتاد
شب تاریک دلفروز افتاد
❈۱۰❈
پردهٔ صدهزار عیب شبست
یکی از پردههای غیب شبست
شب که سر برزند ز سر ظلمات
در سیاهی نماید آب حیات
❈۱۱❈
نور معراج در دل شب تافت
مصطفی آنچه یافت در شب یافت
کامنت ها