هلالی جغتایی:روز دیگر که وقت میدان شد باز شه را هوای جولان شد
❈۱❈
روز دیگر که وقت میدان شد
باز شه را هوای جولان شد
آمد و کرد همعنانی او
شد مشرف به همزبانی او
❈۲❈
گفت شاها رسید فصل بهار
معتدل شد برای لیل و نهار
همه روی زمین گلستان شد
موسم باغ و وقت بستان شد
❈۳❈
سبزه از برف شد عیان امروز
عالم پیر شد جوان امروز
ابر نیسان به کوهسار آمد
باز آبی به روی کار آمد
❈۴❈
هیچ دانی که سیل چون شده است؟
از سر کوه سرنگون شده است
سبزه بر هر طرف فگنده بساط
بر زمین پا نمیرسد ز نشاط
❈۵❈
از گهرهای شبنم و ژاله
شد مرصع پیالهٔ لاله
ژاله و لاله از سیاهی داغ
آشیان کرده زاغ و بیضهٔ زاغ
❈۶❈
آهوی مست لالهها خورده
همچو مستان پیالهها خورده
وقت آن شد که ما شکار کنیم
عزم صحرا و لالهزار کنیم
❈۷❈
جام گل رنگ لاله را بینیم
چشم مست غزاله را بینیم
لاله را ساغر شراب کنیم
آهوی مست را کباب کنیم
❈۸❈
شد مقرر که چون شود نوروز
شاه فرخ به طالعی فیروز
عزم گلگشت نوبهار کند
گه خورد باده گه شکار کند
❈۹❈
باز چون شاه عزم میدان کرد
عالمی را هلاک از جولان کرد
مهر چندان که بر سپهر نمود
به هوادار خویش مهر نمود
❈۱۰❈
چون برفت آفتاب عالمگرد
شاه هم میل بازگشتن کرد
گفت با این گدا چه کار کنم؟
که خبردارش از شکار کنم
❈۱۱❈
همرهش هر که بود غافل ساخت
جانب او تگاوری انداخت
چون گدا دید جانب تیرش
گشت آگه ز حسن تدبیرش
❈۱۲❈
گفت دانستم این شکاری کیست
معنی این خدنگکاری چیست
باشد این تیر از برای شکار
باز شد شاه را هوای شکار
❈۱۳❈
سوز عشقی که داشت افزون شد
سر به صحرا نهاد و مجنون شد
از پی آن غزال شیر شکار
رفت و با آهوان گرفت قرار
کامنت ها