هلالی جغتایی:بود چون بحر و کان ز معنی پر این یکی لعل دارد و آن یکی در
❈۱❈
بود چون بحر و کان ز معنی پر
این یکی لعل دارد و آن یکی در
هر دو را خاتم و نگین کردند
نقش آن خاتم اینچنین کردند
❈۲❈
که چو آن شاخ مسند تمکین
نقش صحت گرفت زیر نگین
همچو در یگانه یکتا شد
جلوهگاهش کنار دریا شد
❈۳❈
بس که طبعش به صید شد مایل
روز و شب جا گرفت بر ساحل
تا در آن صید که مقامش بود
مرغ و ماهی اسیر دامش بود
❈۴❈
بر لب آن محسط شورانگیز
لجهٔ موجخیز گوهرریز
بود کوهی که گفته شد زین پیش
که بدان انس داشت آن درویش
❈۵❈
بس که کاهیده بود از اندوه
بود مانند کاه در پس کوه
کوه درویش را وطن شده بود
بیستون جای کوهکن شده بود
❈۶❈
هرگه از شوق بیقرار شدی
بر بلندی کوهسار شدی
بهر شاه از مژه گهر سفتی
قصرش از دور دیدی و گفتی
❈۷❈
چون ندارم به کوی او گذری
دارم از دور سوی او نظری
گر رسیدن به کعبه نتوانم
باری، از قبله رو نگردانم
❈۸❈
با صبا همنفس شدی به هوس
گفتی ای همدم خجسته نفس
چون دهی جلوه سرو ناز مرا
عرض ده پیش او نیاز مرا
❈۹❈
سجده کن خاک آستانش را
بوسه زن پاس پاسبانش را
سگ او را سلام من برسان
پیک او را پیام من برسان
❈۱۰❈
طواف کن گرد آن دربار، بیا
گردی از کوی او بیار، بیا
تا من از آب دیده گل سازم
مرهم زخمهای دل سازم
❈۱۱❈
چون رسیدی از آن طرف بادی
کردی از روی شوق فریادی
که تو امروز بوی او داری
گردی از خاک کوی او داری
❈۱۲❈
به سر ریزم خاک کویش را
به دماغم فرست بویش را
روزی از شوق زار زار گریست
چشم بگشاد و هر طرف نگریست
❈۱۳❈
چون نگه کرد جانب دریا
دید هر گوشه خیمهای برپا
زیر خیمه ستون به صد زیور
همچو قد عروس در چادر
❈۱۴❈
بود در جمع خیمه خرگاهی
در میان ستارهها ماهی
سر خرگه بر آسمان میسود
اطلس چرخ پوشش او بود
❈۱۵❈
سایبانی کشیده بر خرگاه
شاه بنشسته اندر آن چون ماه
چون گدا دید خرگه شاهی
کرد آهنگ ماه خرگاهی
❈۱۶❈
گفت دانستم این چه خرگاهست
خرگه شاه منزلماهست
نیست خرگه که ماه بدرست این
آفتاب بلندقدرست این
❈۱۷❈
از سر کوه میل دریا کرد
همچو خس بر کرانهای جا کرد
همچو نی دور ازان لب چو شکر
در نیستان به ناله بست کمر
❈۱۸❈
مرغ هوشش ز شوق در پرواز
چشم بر راه و گوش بر آواز
کامنت ها