هلالی جغتایی:ای خوش آن شب که جبرئیل امین سویش آمد ز آسمان به زمین
❈۱❈
ای خوش آن شب که جبرئیل امین
سویش آمد ز آسمان به زمین
مرکبی رهنورد گردونسیر
بر زمین وحش و بر فلک چون طیر
❈۲❈
بود نامش براق و همچون برق
تیز بگذشت تا به غرب از شرق
همچو گلگون اشک در یک دم
زده بیرون ز هفت پرده قدم
❈۳❈
بر فلک همچو برق گرمروی
در هوا همچو ابر نرمروی
همچو تیر نظر ز عالم فرش
تا نگه کردهای رسد بر عرش
❈۴❈
چون در آورد پا به پشت براق
لرزه افتاد بر زمین ز فراق
شد سلیمان به تختگاه فلک
تابعش گشت جن و انس و ملک
❈۵❈
در همان دم ز پردههای سپهر
تیز بگذشت همچو خنجر مهر
قرب او از مقام «ثم دنی»
قاب قوسین گشت «او ادنی»
❈۶❈
با دل جمع و دیدهٔ بیدار
شد مشرف به دولت دیدار
بعد از آن برگماشت همت را
که به من بخش جرم امت را
❈۷❈
کرد از این بندگان عاصی یاد
جمله را از گنه خلاصی داد
خواجه را بین که در نشیمن راز
بنده را یاد میکند به نیاز
❈۸❈
الله الله! چه احترامست این؟
در حق ما چه اهتمامست این؟
ای دل و دیدهٔ خاک درگه تو
سر من همچو خاک در ره تو
❈۹❈
کس چه داند بهای گیسویت؟
هر دو عالم فدای یک مویت
سید انبیا تو را خوانند
سرور اولیا تو را دانند
❈۱۰❈
آفتابی و پرتو اند همه
پیشوایی تو، پیرو اند همه
چار یار تو در مقام نیاز
هر یکی شاه چار بالش ناز
❈۱۱❈
چار طاق طربسرای وجود
چار باغ فضای گلشن جود
من سگ باوفای این هر چار
هر دو چشمم برای ایشان چار
❈۱۲❈
کیست آن چار مه به مذهب من؟
علی و فاطمه حسین و حسن
بنده کمترین توست بلال
بلبل باغ دین توست بلال
❈۱۳❈
بر فلک غلغل بلال تو باد
آسمان منزل بلال تو باد
نسبت من اگر کنی به بلال
به هلالی علم شوم مه و سال
کامنت ها