هلالی جغتایی:شکر لله که این خجسته کلام شد به کام دل شکسته تمام
❈۱❈
شکر لله که این خجسته کلام
شد به کام دل شکسته تمام
شکر دیگر که تا تمام شده
مجلسآرای خاص و عام شده
❈۲❈
صفت اوست در زبان همه
سخن اوست ورد جان همه
جیب آفاق پر دُرست ازو
بغل عاشقان پرست ازو
❈۳❈
گر که قلاب شهر صرافست
یا خطاگوی شهر حرافست
نتواند شکست مقدارش
که به جان میخرد خریدارش
❈۴❈
بیت او گر کمست از آن غم نیست
شکر باری که معنیش کم نیست
لفظ پاکست و معنیاش طاهر
چون نگیرد قرار در خاطر؟
❈۵❈
معنی خاص و لفظ عامفریب
برده از خاص و عام صبر و شکیب
الله الله! چه دلپذیرست این!
در پذیرش که ناگزیرست این
❈۶❈
غایت شاعری همین باشد
شیوهٔ ساحری همین باشد
هر که دم زد زبان او بستم
سحر کردم دهان او بستم
❈۷❈
قلمم میل چشم دشمن شد
لیک ازو چشم دوست روشن شد
از سیاهی نمود آب حیات
جان حاسد فتاد در ظلمات
❈۸❈
جای رحمت بود بمرد حسود
لیک بر جان مرده رحم چه سود؟
جگر حاسد از الم خون باد
المش کم مباد و افزون باد
❈۹❈
ای حسود این خیال باطل چسیت؟
زین خیالت بگو که حاصل چیست؟
چون تو از عالم سخن دوری
هرچه خواهی بگو که معذوری
❈۱۰❈
آن چه مقدور توست معلومست
ختم کار از نخست معلومست
دست بافنده موی اگر بافد
کی تواند که موی بشکافد؟
❈۱۱❈
هر کجا هدهد سلیمان رفت
به پر و بال مور نتوان رفت
در بهاران صدای غلغل زاغ
کی بود چون نوای بلبل باغ؟
❈۱۲❈
یعنی او نیز در برابر توست
در او هم به قدر گوهر توست
این مسلم، تو را به غیر چه کار
هر چه داری تو هم بیاو بیار
❈۱۳❈
دیگری جام شوق نوشیده
تو به دیوانگی خروشیده
دیگری آه دردناک زده
تو به تقلید جامه چاک زده
❈۱۴❈
تا به کی میپری به بال کسان؟
ناز خوش نیست با جمال کسان
من کنم سکهٔ سخن را نو
تو کنی عرض مخزن خسرو
❈۱۵❈
چون تو زین نامه نیستی نامی
چه بری نام خسو و جامی؟
حیف باشد که نام دیدهوران
بگذرد بر زبان کجنظران
❈۱۶❈
گرچه شعر تو نظم دارد نام
تو ازین نظم کی رسی به نظام
نظم اگر نیست چون در مکنون
سهل باشد طبیعت موزون
❈۱۷❈
گرچه ما و تو هر دو موزونیم
لیک بنگر که هر یکی چونیم
نعل اگر یافت صورت مه نو
هست اینجا تفاوتی بشنو
❈۱۸❈
ماه نو سر بر آسمان ساید
نعل در زیر پای فرساید
نیست مانند هم سموم و نسیم
این یک از جنتست و آن ز جحیم
❈۱۹❈
آن به نرمی چنان که دل خواهد
وین به گرمی چنان که جان کاهد
کامنت ها