حیدر شیرازی:بتم چو ساغر یاقوت ناب میگیرد گل از حرارت می در گلاب میگیرد
❈۱❈
بتم چو ساغر یاقوت ناب میگیرد
گل از حرارت می در گلاب میگیرد
از آن نفس که بدیدم به خواب چشم خوشت
گمان مبر که مرا بیتو خواب میگیرد
❈۲❈
مگر ز روی تو یک ذره میشود پیدا
که مه هلال شد و آفتاب میگیرد
فروغ چهرهٔ خوبت که آب رویم برد
چه آتشی است که در شیخ و شاب میگیرد
❈۳❈
من از برت نگریزم که الچی غم تو
چو رستم است که افراسیاب میگیرد
درون کوی خرابات نیستی، حیدر
به یاد لعل تو جام شراب میگیرد
❈۴❈
فروغ بادهٔ لعلی درون جام بلور
چو آتش است که از روی آب میگیرد
کامنت ها