حیدر شیرازی:خالق اشیا که این دریای اخضر آفرید در کنار و دامنش، یاقوت و گوهر آفرید
❈۱❈
خالق اشیا که این دریای اخضر آفرید
در کنار و دامنش، یاقوت و گوهر آفرید
طاق ازرق بست و این فرش مطبق گسترید
مهر انور ساخت و این ماه منور آفرید
❈۲❈
در خم چوگان ماه نو به صنع خویشتن
آسمان ماننده ی گوی مدور آفرید
طشت زرین، طاس سیمین، در و گوهر، جزع و لعل
این همه قدرت درین دریای اخضر آفرید
❈۳❈
صانع بیچون که این سطح مسطح راست کرد
قامت گردون کژرو همچو چنبر آفرید
از برای آنکه تا طباخی اشیا کند
آتشی از مهر در خورشید خاور آفرید
❈۴❈
تا موالید ثلاثه پرورند از امر «کن»
چار طبع و نه سپهر و هفت اختر آفرید
ماهیان را در میان آب دریا جای داد
در کنار آتش سوزان، سمندر آفرید
❈۵❈
زانجم رخشنده و رنگ شفق، هنگام شام
در کنار آسمان یاقوت و گوهر آفرید
کرد ابراهیم آزر بت شکن از امر خویش
از برای بت تراشی گرچه آزر آفرید
❈۶❈
آدمی از چار طبع و پنج حس و شش جهت
در زمان کاف و نون الله اکبر آفرید
تا دماغ جان مشتاقان خود مشکین کند
مشک از آهوی چین، وز گاو عنبر آفرید
❈۷❈
از شکوفه چون درختان را کله بر سر نهاد
از ورقهاشان، قبای سبز دربر آفرید
از لطافت، رنگ رخسار سمن چون آب بست
وز نظافت، لاله را همرنگ آذر آفرید
❈۸❈
غنچه ی رعنا که می پوشد قبای فستقی
بر مثال دختری در زیر چادر آفرید
سوسن اندر طرف بستان ده زبانی می کند
از برای آنکه یزدانش سخنور آفرید
❈۹❈
از بهار و ارغوان و لاله و نسرین و گل
در میان بوستان، دیبای ششتر آفرید
چون گل صد برگ را جام شراب ناب داد
مستی و شوخی همه در چشم عبهر آفرید
❈۱۰❈
از شکوفه در میان بوستان گوهر نمود
وز شقایق در کنار باغ اخگر آفرید
نرگس صاحب نظر، چون دیده ی خود باز کرد
از دم ابر بهاری دیده اش تر آفرید
❈۱۱❈
فصل نیسان، قدرت او از بهار هفت رنگ
بر سر دوشیزگان باغ، معجر آفرید
چون درخت گل بخندید و رخ خود سرخ کرد
بر کف او جامی از یاقوت احمر آفرید
❈۱۲❈
بر کف لاله- که مخمورست- جام می نهاد
بر کف نرگس- که سرمست است- ساغر آفرید
در کنار باغ، چون گل را سپر داد از هوا
در میان بوستان، با بید خنجر آفرید
❈۱۳❈
نی چون کف بگشود و در خدمت میان ده جا ببست
در نهاد او ز صنع خویش شکر آفرید
نرگس رعنا چو بر تخت زمرد جای داد
تاج بر فرق سرش از سیم و از زر آفرید
❈۱۴❈
زیر دامان درختان چمن، فصل ربیع
لاله های آتشین مانند مجمر آفرید
در میان نوجوانان چمن، فصل بهار
یاسمین ماننده ی پیر موقر آفرید
❈۱۵❈
بوستانها از لطافت همچو جنت راست کرد
جویهای آب شیرین همچو کوثر آفرید
گوهری از امر خود بنهاد در درج عقیق
چون از آن نه ماه شد، ماهی منور آفرید
❈۱۶❈
قدرت و صنعش تماشا کن که از یک قطره آب
صورتی محبوب گل روی سمن بر آفرید
سرکشان نازنین گل رخ نسرین بدن
مه وشان دلکش خورشید پیکر آفرید
❈۱۷❈
از برای «کنت کنزا» این همه اسرار صنع
در خط و خال و لب و رخسار دلبر آفرید
قادر بیچون که این دنیا و عقبا راست کرد
بهترین دنیی و عقبی پیمبر آفرید
❈۱۸❈
مصطفا و مجتبا و ابطحی و هاشمی
بر همه پیغمبرانش شاه و سرور آفرید
چون به دست صنع خود گیسوی احمد برفشاند
عالم از گیسوی مشکینش معنبر آفرید
❈۱۹❈
چون به معراج یقین می رفت با فر و شکوه
جبرییلش در ره تعظیم، چاکر آفرید
روز محشر امتان یکسر بدو بخشد خدا
از برای آنکه او سالار محشر آفرید
❈۲۰❈
در میان شاعران سالک توحید گوی
تا نپنداری که کس مانند حیدر آفرید
گرچه تلخی می کشد از شوربختی در جهان
شعر شیرین خوشش از شهد خوشتر آفرید
کامنت ها