حیدر شیرازی:به آفتابِ جمالت، به نورِ صبحِ جلال به آستینِ خیالت، به آستانِ وصال
❈۱❈
به آفتابِ جمالت، به نورِ صبحِ جلال
به آستینِ خیالت، به آستانِ وصال
بدان دو سنبلِ پرتاب و سروِ سوسنبوی
بدان دو نرگسِ پرخواب و غمزهٔ قتال
❈۲❈
بدان رسن که به مکر و فریب و شیوه و غنج
هزار یوسفِ دل کردهای در آن چَهْ چال
به بوسهٔ تو که بر عاشقان شدهست حرام
به خون من که به دین تو گشته است حلال
❈۳❈
به سرخیِّ رخ باده، به زردیِّ رخ من
به سبزیِّ خطِ سبزت، به دلسیاهیِّ خال
به آتشِ رخِ خوبت، به آبِ دیدهٔ من
به خاکِ کعبهٔ کویت، به بوی بادِ شمال
❈۴❈
به آهِ سوزِ غریبان، به شامِ تنهایی
به محنتِ شبِ هجران، به ذوقِ روزِ وصال
بدان خدای که چون ابرو و رخِ تو، قمر
ز صُنعِ خویش کند گاه بدر و گاه هلال؛
❈۵❈
که از فراقِ رُخَت نوش میکند حیدر
ز دستِ غصه قدحهای زهر مالامال
کامنت ها