حیدر شیرازی:ماه ملایک منظری، سنگین دلی سیمین بری رشک بتان آزری، جان و دل از من می بری
❈۱❈
ماه ملایک منظری، سنگین دلی سیمین بری
رشک بتان آزری، جان و دل از من می بری
گل شمه ای از بوی تو، شب تاره ای از موی تو
مه پرتوی از روی تو، در آسمان دلبری
❈۲❈
خورشیدروی و مه وشی، با لعل همچون آتشی
خطی ز سنبل می کشی بر گرد گلبرگ طری
شد خاک جسم پاک من، خون شد دل غمناک من
گر بگذری بر خاک من جان در تنم باز آوری
❈۳❈
تا دیده ام بالای تو کردم دل و جان جای تو
سر می نهم در پای تو تا به سر من بگذری
زلفت کند بختم نگون، خالت کند حالم زبون
لعلت کند مکر و فسون، چشمت کند جادوگری
❈۴❈
ای طره ی شب موی تو شکل هلال ابروی تو
شد خور ز شرم روی تو در پرده ی نیلوفری
گه در چمن غلغل کنی گه بوستان پر گل کنی
گه بانگ چون بلبل کنی گه جلوه چون کبک دری
❈۵❈
ای غیرت شمس و قمر! از روی یاری یک نظر
در حیدر بیدل نگر تا از جوانی برخوری
کامنت ها