حمید مصدق:تمام قصه همین بود و می گفتم
❈۱❈
تمام قصه همین بود
و می گفتم
حکایت من و تو ؟
هیچ کس نمی خواند
❈۲❈
چه بر من و توگذشته است ؟
کس نمی داند
چرا ؟
که این سکوت سکوت من و تو بی تردید
❈۳❈
حصار کاغذی ذهن را ز هم نشکافت
و خواهش من و تو نیم گامی از تب تن نیز دورتر نگذشت
که در حصار تمنای تن فروماندیم
و در کویر نفس سوز من فروماندیم
❈۴❈
نه از حصار تن خویشتن برون گامی
نه بر گسستن این پای بندها دستی
همیشه می گفتم
من و سکوت ؟
❈۵❈
محال است
سکوت عین زوال است
سکوت یعنی مرگ
سکوت نفس رضایت
❈۶❈
عین قبول است
سکوت که در زمینه اشراق اتصال به حق
در این زمانه نزول است
سکوت یعنی مرگ
❈۷❈
کجایی ای انسان ؟
عصاره عصیان
چگونه مسخ شدی
با سکوت خو کردی
❈۸❈
تو ای فریده هر آفریده
بر تو چه رفت ؟
کز آفریده خود
از خدای بی همتا
❈۹❈
به لابه مرگ مفاجاه آرزو کردی ؟
کامنت ها