حمید مصدق:و دوست ؟ نه که بروتوس خنجر خود را
❈۱❈
و دوست ؟ نه
که بروتوس خنجر خود را
به نام نامی ننگ آوران فرود آورد
چه کس به تهنیت مرگ من سفر می کرد
❈۲❈
که مژده را برساند بر آستانه مهر
و من کهکنده شدم از زمین بی بنیاد
رها شدم به فضا
در فضای بی پایان
❈۳❈
و هر ستاره از آن اوجها صدا می زد
مرا صدا می زد
که من هلاک شدم
و من
❈۴❈
نه زی ستاره نه زی مهر سوی خاک شدم
تو مرگ پاکترین عاشقان خود دیدی چگونه خندیدی ؟
بمان بمان
تو و خلوتگه تبهکاران
❈۵❈
تو را به خامی اگر خوش خیال خوابی هست
به خیل خواب خود ای خوبروی من خوش باش
مرا هنوز در اندیشه آفتابی هست
کامنت ها