حمید مصدق:من از کدام دیار آمدم که هر باغش هزار چلچله راگور گشت و بی گل ماند
❈۱❈
من از کدام دیار آمدم که هر باغش
هزار چلچله راگور گشت و بی گل ماند
من از کدام دیار آمدم که در دشتش
نه باغ بود و نه گل
❈۲❈
تیر بود و مردن بود
و در تب تف مرداد
جان سپرد
گذشت تابستان
❈۳❈
دگر بهار نیامد
و شهر شهر پریشیده
بی بهاران ماند
و دشت سوخته در انتظار باران ماند
❈۴❈
امید معجزه یی ؟
نه
امید آمدن شیر مرد میدان ماند
اگر چه بر لب من از سیاهی مظلم
❈۵❈
و پایداری شب
ناله هست و شیون هست
امید رستن از این تیرگی جانفرسا
هنوز با من هست
❈۶❈
امید
آه امید
کدام ساعت سعدی
سپیده سحری آن صعود صبح سخی را
❈۷❈
به چشم غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟
کامنت ها