حمید مصدق:تو را صدا کردم تو عطری بودی و نور
❈۱❈
تو را صدا کردم
تو عطری بودی و نور
تو نور بودی و عطر گریز رنگ خیال
درون دیده من ابر بود و باران بود
❈۲❈
صدای سوت ترن
صوت سوگواران بود
ز پشت پرده باران
تو را نمی دیدم
❈۳❈
تو را که می رفتی
مرا نمی دیدی
مرا که می ماندم
میان ماندن و رفتن
❈۴❈
حصار فاصله فرسنگهای سنگی بود
غروب غمزدگی
سایه های دلتنگی
تو را صدا کردم
❈۵❈
تو رفتی و گل و ریحان تو را صدا کردند
و برگ برگ درختان تو را صدا کردند
صدای برگ درختان صدای گلها را
سرشک دیده من ناله تمنا را
❈۶❈
نه دیدی و نه شنیدی
ترن تو را می برد
ترن تو را به تب و تاب تا کجا می برد؟
و من حصار فاصله فرسنگهای آهن را
❈۷❈
غروب غمزده در لحظه های رفتن را
نظاره می کردم
کامنت ها