حمید مصدق: چرا نمی گوید که آن کشیده سر از شرق
❈۱❈
چرا نمی گوید
که آن کشیده سر از شرق
آن بلند اندام
سیاه جامه به تن دلبر دلبر آن شیر
❈۲❈
نوید روز ده آن شب شکاف با تدبیر
ز شاهراه کدامین دیار می اید
و نور صبح طراوت
بر این شب تاریک
❈۳❈
چه وقت می تابد ؟
در انتظار امیدم
در انتظار امید
طلوع پاک فلق را
❈۴❈
چه وقت ایا من
به چشم غوطه ورم در سرشک
خواهم دید ؟
بیا که دیده من
❈۵❈
به جستجوی تو گر از دری شده نومید
گمان مدار که هرگز
دری دگر زده است
سپیده گر نزده سر بیا بلند اندام
❈۶❈
که از سیاهی چشمم سپیده سرزده است
کامنت ها