حمید مصدق:تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی تو مثل قطره باران نو بهارانی
❈۱❈
تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی
تو مثل قطره باران نو بهارانی
تو روح بارانی
شراب نور کجاست ؟
❈۲❈
که این من نومید
چنین می اندیشم
که جلوه های سحر را به خواب خواهم دید
و آرزوی صفا را به خاک خواهم برد
❈۳❈
همیشه پشت حصار سکوت می ترسم
تو ای گریخته از من
حصار خلوت تنهایی مرا بشکن
زلال و پاک چنان قطره های باران شو
❈۴❈
بیا و عشق بورز
به روشنایی خورشید شرق
عشق بورز
و مثل قطره باران نثار یاران شو
❈۵❈
چرا به آینه باید پناه برد چرا ؟
درون آینه ذهن من تویی برجا
چگونه ابر کدورت مرا فروپوشاند
چگونه باور من
❈۶❈
در فضا معلق ماند
چگونه باز به ماتم نشست خانه ما
هزار نفرین باد
به دستهای پلیدی
❈۷❈
که سنگ تفرقه افکند در میانه ما
دوباره با تو نشستن دوباره آزادی ؟
مگر به خواب ببینم شبی بیدن شادی
شراب نور کجا ؟
❈۸❈
تشنه صبور کجا ؟
کامنت ها