حمید مصدق:نه نه نه این هزار مرتبه گفتم نه
❈۱❈
نه نه نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
❈۲❈
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
❈۳❈
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
❈۴❈
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
❈۵❈
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
❈۶❈
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
❈۷❈
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
❈۸❈
باورنمی کنی ؟
که حس پاک عاطفه در سینه مرده است
کامنت ها