حمید مصدق:شب مثل شب شریر و سیاه است و پر ز درد در شب شرارتی است که من گریه می کنم
❈۱❈
شب مثل شب شریر و سیاه است و پر ز درد
در شب شرارتی است که من گریه می کنم
و صبح بر صداقت من رشک می برد
با خوابهای خاطره خوش بودم
❈۲❈
هر چند خواب خاطره ام تلخ
دیگر تو را به خواب نمی بینم
حتی خیال من
رخساره تو را
❈۳❈
از یاد برده است
دیروز طفل خواهرم از روی میز من
تصویر یادبود تو را
ای داد برده است
❈۴❈
کامنت ها