حمید مصدق:اندک نسیمی از سر افسوس چندان که برگ برگ درختان باغ را
❈۱❈
اندک نسیمی از سر افسوس
چندان که برگ برگ درختان باغ را
با سوزناک زمزمه ای آشنا کند
خاموشی شگرف
❈۲❈
ابهام پر ابهت دریا را
مغشوش کرده است
ما
چون م اهیان فتاده به دریا
❈۳❈
بر آبها رها
با ضربه های موج ز هم دور می شویم
با بازوان باز
امواج آب را
❈۴❈
تسخیر می کنیم
مغرور می شویم
اما
ناگه اگر دوباره به هذیان شود دچار
❈۵❈
دریای نیلگون
بر ما چه می رود
چونماهیان فتاده به دریا
بر موجها رها ؟
❈۶❈
کامنت ها