حمید مصدق: هر چند شب با تمام توش و توان و طلابتش
❈۱❈
هر چند
شب با تمام توش و توان و طلابتش
بر سرزمین تب زده آویخت
دیدم
❈۲❈
سیماب صبحگاهی
از سر بلندترین کوهها
فرو می ریخت
گفتم
❈۳❈
امید من
برخیز وخواب را
برخیز و باز روشنی آفتاب را
کامنت ها