حمید مصدق:دیگر برای دیدن او نیست بی گمان کاین راه صعب را همه شب برخود
❈۱❈
دیگر برای دیدن او نیست بی گمان
کاین راه صعب را همه شب برخود
هموار می کنم
او مرده است
❈۲❈
او مرده است در من و دیگر وجود او
از یاد رفته است
در من تمام آنهمه شبها و روزها
بر بادرفته است
❈۳❈
اینک
من با عصای پیری خود در دست
بر جان خود تمامی این راه سخت را
هموار می کنم
❈۴❈
اما برای دیدن او ؟
هرگز
من از مزار عهد جوانی خویشتن
دیدار می کنم
❈۵❈
رفتم دیدم
سیماب صبحگاهی
از سربلندترین کوهها
فرومی ریخت
❈۶❈
کامنت ها