حمید مصدق:چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای داده ست روشنی به شبم ماهپاره ای
❈۱❈
چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای
داده ست روشنی به شبم ماهپاره ای
ای ماه شبفروز ز من درگذر که من
از خلق روزگار گرفتم کناره ای
❈۲❈
دشتم فریب خورده ز هر ابر تیره ای
یا چوب خشک سوخته از هر شراره ای
بگذار مست باشم کاین درد کهنه را
جز با می کهن نه علاجی نه چاره ای
❈۳❈
از من تو درگذر که دگر در خور تو نیست
مردی دلش ز تیغ جفا پاره پاره ای
هیچم خطا نبود و دلم را شکست و رفت
دامن کشید از چو من هیچکاره ای
❈۴❈
سنگ صبور طاقت اندوه من نداشت
درهم شکست از غم دل سنگ خاره ای
کامنت ها