حمید مصدق:دست او ایا نخواهد چید سیب را از شاخه امید
❈۱❈
دست او ایا نخواهد چید
سیب را از شاخه امید
نو نهال مهر را پربار
چشم او ایا نخواهددید ؟
❈۲❈
نه نخواهددید
دست او از شاخه امید
میوه شیرین نخواهد چید
باز می گردد دریغا بازگشت او
❈۳❈
نیشخند دره ها را تاب نتواند
پیش طعن کوهها از شرم گشتن اب نتئاند
باز می گردد و می خواند
دره ای آغوش بگشوده
❈۴❈
جاودان آغوش بگشوده
انتظارت چیست ؟
کارت چیست ؟
هان پذیرا می شوی این عابر آواره را در خویش ؟
❈۵❈
این پریشان خورده سر بر سنگ را دلریش ؟
دره ایا این پریشان را ز درگاهت نمی رانی ؟
جاودان در گرمی آغوش خاموشت نمی خوانی
؟دره خاموش است
❈۶❈
دره سر تا پای آغوش است
و سکوتی سرد و صامت در فضا گسترده سنگین بال
ناگهان پژواک وای مرد در دره طنین افکند
جغد زد شیون چرخ زد کرکس
❈۷❈
دره زد لبخند
کامنت ها