هجویری:و منهم: امام فنون، و جاسوس ظنون، ابوعبداللّه الحارث بن اسد المحاسبی، رضی اللّه عنه عالم بود ب...
و منهم: امام فنون، و جاسوس ظنون، ابوعبداللّه الحارث بن اسد المحاسبی، رضی اللّه عنه
عالم بود به اصول و فروع و همه اهل علم را تولا و اقتدا در وقت وی به وی بود. کتابی کرده است «رغایب» نام اندر اصول تصوّف و بهجز آن وی را تصانیف بسیار است اندر هر فن. عالی حال و بزرگ همت بود و اندر وقت خود شیخ المشایخ بغداد بود.
عالم بود به اصول و فروع و همه اهل علم را تولا و اقتدا در وقت وی به وی بود. کتابی کرده است «رغایب» نام اندر اصول تصوّف و بهجز آن وی را تصانیف بسیار است اندر هر فن. عالی حال و بزرگ همت بود و اندر وقت خود شیخ المشایخ بغداد بود.
ازوی روایت آرند که گفت: «العِلمُ بحرکاتِ القلوب فی مطالَعَةِ الغُیوبِ أشرفُ من العملِ بحرکاتِ الجوارح.» آن کس که به حرکات دل اند رمحل غیب عالم بود بهتر از آن که به حرکات جوارح عامل بود. مراد اندر این آن است که: علم محل کمال است و جهد محل طلب و علم اندر پیشگاه بهتر از آن که جهد بر درگاه؛ که علم مرد را به درجهٔ کمال رساند و جهد از درگاه اندر نگذراند و بهحقیقت علم بزرگتر از عمل بود؛ از آن که خداوند تعالی را به علم توان شناخت و به عمل اندر نتوان یافت و اگر به عمل بی علم بدو راه باشدی، نصاری و رهبانان اندر شدت اجتهادشان اندر مشاهدهاندی و مؤمنان عاصی اندر مغایبه. پس عمل صفت بنده است و علم صفت خداوند، تعالی.
و بعضی از راویان این قول را غلطی افتاده است و هر دو، عمل را روایت کنند و گویند: «العملُ بحرکاتِ القُلوبِ اَشرفُ مِنَ العملِ بحرکاتِ الجَوارحِ.» و این محال است؛ که عمل بنده به حرکات دل تعلق نکند و اگر بدین، فکرت و مراقبت احوال باطن میخواهد این خود بدیع نباشد؛ که پیغمبر گفت، علیه السّلام: «تفکّرُ ساعةٍ خیرٌ من عبادةِ سنةٍ.»
و بعضی از راویان این قول را غلطی افتاده است و هر دو، عمل را روایت کنند و گویند: «العملُ بحرکاتِ القُلوبِ اَشرفُ مِنَ العملِ بحرکاتِ الجَوارحِ.» و این محال است؛ که عمل بنده به حرکات دل تعلق نکند و اگر بدین، فکرت و مراقبت احوال باطن میخواهد این خود بدیع نباشد؛ که پیغمبر گفت، علیه السّلام: «تفکّرُ ساعةٍ خیرٌ من عبادةِ سنةٍ.»
و بهحقیقت اعمال باطن فاضلتر از اعمال جوارح، و تأثیر اعمال باطن تمامتر از تأثیر اعمال ظاهر و از آن بود که گفتند: «نَوْمُ العالمِ عبادَةٌ و سَهْرُ الجاهلِ معصیةٌ.»
خواب عالم عبادت بود و بیداری جاهل معصیت؛ از آنچه اندر خواب و بیداری سرش مغلوب باشد و چون سر مغلوب گردد، تن نیز مغلوب گردد. پس سر مغلوب به غلبهٔ حق بهتر از نفس غالب به حرکات ظاهر و مجاهدت.
خواب عالم عبادت بود و بیداری جاهل معصیت؛ از آنچه اندر خواب و بیداری سرش مغلوب باشد و چون سر مغلوب گردد، تن نیز مغلوب گردد. پس سر مغلوب به غلبهٔ حق بهتر از نفس غالب به حرکات ظاهر و مجاهدت.
و از وی رحمة اللّه علیه میآید که: روزی درویشی را گفت: «کُنْ لِلّهِ وإلّا فلاتَکُنْ.» خداوند را تعالی باش و اگرنه خود مباش؛ یعنی به حق باقی باش یا از وجود خود فانی؛ یعنی به صفوت مجتمع باش یا به فقر مفترق و به حق باقی باش یا از خود فانی، یا بدان صفت باش که حق تعالی گوید: «اُسْجُدوا لِآدَمَ (۳۴/البقره)»، یا بدان صفت باش که: «هَلْ أتی عَلَی الإنسانِ حینٌ مِنَ الدَّهرِ لم یکُنْ شیئاً مذکوراً (۱/الانسان)». اگر حق را باشی به اختیار خود قیامت به خود بود و اگر نباشی به اختیار خود قیامت به حق بود و این معنی لطیف است و اللّه اعلم بالصواب.
کامنت ها