همام تبریزی:دوش از لبت ربودهام ای مهربان شکر پیداست در بیان من امروز آن شکر
❈۱❈
دوش از لبت ربودهام ای مهربان شکر
پیداست در بیان من امروز آن شکر
چون نی به خدمت تو بسی بستهام میان
تا همچو نی گرفتهام اندر دهان شکر
❈۲❈
در عمر خود لبم ز لبت یک شکر گرفت
آری به کیل میبفروشد از آن شکر
از تاب آفتاب رخت تا نگردد آب
شد زیر سایه خط سبزش نهان شکر
❈۳❈
پیش از خط ولب تو نگارا ندیدهام
دیگر که از نبات کند سایهبان شکر
جانم فدای آن لب جانان که میدهد
از ذوق اندکی به مذاقم نشان شکر
❈۴❈
یاد لبت چو میگذرد بر زبان من
حالی همیشود ز زبانم روان شکر
وصف لبت نهاد شکر در دهان من
گر بیش از این بگویم گردد زبان شکر
کامنت ها