همام تبریزی:ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل دل به لبت دادهام جان تو و جان دل
❈۱❈
ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل
دل به لبت دادهام جان تو و جان دل
بر رخ زیبای خود زلف مشوش ببین
تا بنماید تو را حال پریشان دل
❈۲❈
دل چو گرفتار شد در شکن زلف تو
در عقبش کرد جان میل به زندان دل
فارغم از دیگران مهر تو ورزم که هست
مهر تو آرام جان درد تو درمان دل
❈۳❈
دعوت کفرم کند موی تو هر ساعتی
تازه کند هر نفس روی تو ایمان دل
زان لب همچون نبات منبع آب حیات
شد ز بیانت چکان چشمهٔ حیوان دل
❈۴❈
دل چو پیوسد به جان نعل سمند تو را
تارک گردون شود غاشیه گردان دل
هست حیات همام صحبت صاحبدلان
وین سخنش گوهری ست آمده از کان دل
کامنت ها