همام تبریزی:سعادتی که ز ناگه درآمدی ز درم خوش آمدی همه لطفی و مردمی و کرم
❈۱❈
سعادتی که ز ناگه درآمدی ز درم
خوش آمدی همه لطفی و مردمی و کرم
منم که زان لب شیرین حدیث میشنوم
منم که باز در آن روی خوب مینگرم
❈۲❈
به چشمهای خوشت میل عاشقان بیش است
ز تشنگان به لب جوی و مفلسان به درم
همیشه طالب آب حیات میبودم
چو بافتم بنشستم به کام دل بخورم
❈۳❈
زمان هجر خیالت رسید فریادم
وگرنه کی غم دوری گذاشتی اثرم
خبر مپرس که روز فراق چون بودی
که از مشاهده امشب ز ذوق بیخبرم
❈۴❈
مرا ز روی تو خورشید در شبستان است
چه التفات بود سوی شمع یا قمرم
گر از بهشت کند امشبم طلب رضوان
بگویمش که ازین روضه درنمیگذرم
❈۵❈
اگر نظیر تو جوید نظر محال بود
مگر خیال تو آید به خواب در نظرم
نهاد شکّر شکر تو در دهان همام
حلاوتی که فراموش میکند شکرم
کامنت ها