همام تبریزی:در رخت مینگرم صورت جان میبینم آنچه دل میطلبد پیش تو آن میبینم
❈۱❈
در رخت مینگرم صورت جان میبینم
آنچه دل میطلبد پیش تو آن میبینم
روح را چهرهٔ تو نور یقین میبخشد
عقل را پیش دهانت به گمان میبینم
❈۲❈
در میان از دهنت بیشتر از نامی نیست
از وجودش سخن و خنده نشان میبینم
من از آن لب چو حدیثی به زبان میآرم
آب حیوان ز لب خویش چکان میبینم
❈۳❈
وصف رویت نه به اندازه تقریر من است
که به صد مرتبه زان سوی بیان میبینم
روی و بالای تو را هر که ببیند گوید
آفتابیست که بر سرو روان میبینم
❈۴❈
من و وصلت چه خیالیست که بر خاک درت
نقش پیشانی شاهان جهان میبینم
پای آهسته نه از خانه برون کان منزل
سر به سر پر دل صاحبنظران میبینم
❈۵❈
فتنه روی تو تنها نه همام است آخر
عالمی را به جمالت نگران میبینم
کامنت ها