همام تبریزی:باز ای مطرب حدیثی در میان انداختی فتنهای در مجلس صاحبدلان انداختی
❈۱❈
باز ای مطرب حدیثی در میان انداختی
فتنهای در مجلس صاحبدلان انداختی
راز ما را فاش کردی در میان خاص و عام
وین حکایت در زبان این و آن انداختی
❈۲❈
عارفان را با پریرویان کشیدی در سماع
بلبلان مست را در گلستان انداختی
ای نگار سرو قامت تا به میدان آمدی
با تو هر عاشق که آمد در میان انداختی
❈۳❈
فتنه را بیدار کردی زان دو چشم نیم خواب
گفت و گوی عشق بازی در جهان انداختی
گرچه انسانی خدا از نور پاکت آفرید
همچو عیسی عالمی را در گمان انداختی
❈۴❈
تا که بشنیدیم بویی های و هویی میزدیم
روی بنمودی و ما را از زبان انداختی
عشق نگذارد که شبها دیده را برهم نهیم
خوابها را بر سر آب روان انداختی
کامنت ها