همام تبریزی:بازیچه نیست آخر آیین عشقبازی با دوست درنگیرد تا روح در نبازی
❈۱❈
بازیچه نیست آخر آیین عشقبازی
با دوست درنگیرد تا روح در نبازی
چون شاهد حقیقی محجوب شد ز غیرت
در بتپرستیم دان با نسبت مجازی
❈۲❈
تا آفتاب تابان از شرق برنیاید
پروانه مینماید با شمع عشقبازی
گلهای نوبهاری چون در شکفتن آید
ای نخلبند آن به کز موم گل نسازی
❈۳❈
در وصف روی یارم حرفی نمیشمارم
چندین هزار طومار از پارسی و تازی
ای پرتو جمالت از خاک کرده پیدا
رویی بدین لطیفی زلفی بدین درازی
❈۴❈
آب و هوا چه باشد لطف تو مینماید
از لاله تازهرویی وز سرو سرفرازی
گر کشتگان عشقت صد جان بیافتندی
یک جان فدا نکردی در روز حرب غازی
❈۵❈
در حضرتت چه سنجد جان همام کانجا
محمود میدهد جان در صحبت ایازی
کامنت ها