همام تبریزی:به یک کرشمه توانی که کار ما سازی ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی
❈۱❈
به یک کرشمه توانی که کار ما سازی
ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی
در آرزوی خیالت غلام خوابم من
خنک کسی که تواش همنشین و همرازی
❈۲❈
عیار مهر تو یک ذره کم نگردانم
اگر به بوته عشقم چو سیم بگدازی
چو ما به دیدن رویت ز دور خرسندیم
نسیم با سر زلفت چرا کند بازی
❈۳❈
به دست باد صبا زلف خویش باز مده
که هست عادت آن هرزهگرد غمازی
مکن تفرج سرو سهی همان خوشتر
که عشق با قد و بالای خویشتن بازی
❈۴❈
به گل بگو که ز رویم خجل نمیگردی
که در میان ریاحین به حسن مینازی
پیام ده سوی بلبل که با وجود همام
روا بود که سخنهای عشق پردازی
❈۵❈
همام را سخن دل فریب و شیرین است
ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی
کامنت ها