همام تبریزی:نه چنان مست و خرابم ز دو چشم ساقی که مرا با دگری هست خیالی باقی
❈۱❈
نه چنان مست و خرابم ز دو چشم ساقی
که مرا با دگری هست خیالی باقی
مستی از هستی من جز سر مویی نگذاشت
وان قدر نیز نخواهم که بود ای ساقی
❈۲❈
مست گشتیم و نخواهی تو که فانی گردیم
زان که در آرزوی عربدۀ عشاقی
هر کجا پرتو حسنیست ز رویت اثریست
آفتابی تو که منظور همه آفاقی
❈۳❈
جان من از سر زلف تو نسیمی بشنید
عزم دارد که کند صحبت تن در باقی
خود نمایان اگر از عشق تو بویی یابند
پیش شاهان نفروشند دگر زراقی
❈۴❈
حیف باشد که بخوانند غزلهای همام
پیش خامی که ندارد خبر از مشتاقی
کامنت ها