همام تبریزی:از تشنگی بمردم ای آب زندگانی چون نیستی در آتش احوال ما چه دانی
❈۱❈
از تشنگی بمردم ای آب زندگانی
چون نیستی در آتش احوال ما چه دانی
ما را اگر نخوانی سلطان وقت خویشی
درویش را همین بس کز پیش در نرانی
❈۲❈
این نوبهار خوبی تا جاودان نماند
دریاب عاشقان را کامروز میتوانی
با دوستان همدم با همدمان محرم
گر یک نفس برآری آن است زندگانی
❈۳❈
منگر در آب ترسم گر روی خود ببینی
پروای ما نداری حیران خود بمانی
خوشبوتر از نسیمی در صبح نوبهاری
شیرینتر از حیاتی در موسم جوانی
❈۴❈
ما را اگر تو باشی ملک جهان چه باشد
این است پادشاهی و اقبال و کامرانی
بر رهگذر که آبی بنگر به زیر چشمم
وه گر بود سلامی در زیر لب نهانی
❈۵❈
یک دم وصال رویت بی زحمت رقیبان
پیش همام خوشتر از عیش جاودانی
کامنت ها