همام تبریزی:ای آفتاب خوبان وی آیت الهی حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
❈۱❈
ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
گر ماه را ز رویت بودی مدد نگشتی
وقت خسوف ظاهر بر روی مه سیاهی
❈۲❈
نی خوبی شما را هرگز بود نهایت
نی اشتیاقها را پیدا شود تناهی
گر خون عاشقان را ریزی به یک کرشمه
از ما گناه باشد گفتن که در گناهی
❈۳❈
پیش سگان کویت بر خاک آستانت
گر باشدم مجالی دعوی کنم به شاهی
در دل بسی شکایت دارم ولی چه گویم
کاحوال بیحکایت دانستهای کماهی
❈۴❈
جز روی دوست دیدن میبینم از معاصی
با دیگری محبت میدانم از مناهی
هم ماه مهربانی هم جان زندگانی
هم نور دیده و دل هم پشت و هم پناهی
❈۵❈
جان همام دارد آثار بوی جانان
انفاس عنبرینش هم میدهد گواهی
کامنت ها