همام تبریزی:ای گل از غنچه کی برون آیی که شدم ز انتظار سودایی
❈۱❈
ای گل از غنچه کی برون آیی
که شدم ز انتظار سودایی
بلبلان را نمیبرد شب خواب
تا سحرگه نقاب بگشایی
❈۲❈
با صبا گفتهای که میآیم
من و این مژده و شکیبایی
گر چه پیشم هزار تن بیشند
بی تو جان میدهم ز تنهایی
❈۳❈
دیده در آرزوی دیدارت
وعدهای میدهد به بینایی
بر سر چشم من قدم نه تا
جویباری به گل بیارایی
❈۴❈
تشنه در اشتیاق آب حیات
سوخت خود رحمتی نفرمایی
هر نظر محرم جمال تو نیست
دیده ها زان شدند هرجایی
❈۵❈
از حدیثت همام را ذوقی
به زبان میرسد ز گویایی
کامنت ها