همام تبریزی:شب دراز که مانند زلف یار من است چو زلف یار به دست است، کار کار من است
❈۱❈
شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
❈۲❈
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
چو صبح پردهدری میکند شکایتها
همیکنم بر آن کس که غمگسار من است
❈۳❈
میان فصل زمستان تو چون بهار منی
میان خانه گلستان و لالهزار من است
به هیچ رنگ ز دستش نمیتوانم داد
ضرورت است که نقش خوشش به کار من است
کامنت ها